دستم به دامنت نه...به این در که می رسد
اشکم به خاک صحن مطهر که می رسد
شاهان همیشه؛محضرشان جای خوب هاست
سالی دو بار وقت؛به نوکر که می رسد
یک شب بیا به خواب،بگو مطمئن شوم
گاهی سلام بنده به محضر که می رسد
دور ضریح پر بزنم غیر ممکن است
گرد رهت به کفتر بی پر که می رسد
ما شعرمان به پایه ی دعبل نمی رسد
گاهی یکی دو مصرع ابتر که می رسد
این چند بیت از در ناشکریم نبود
بی بهره نیست از حرمت،هر که میرسد
بی اختیار سمت شما می رود دلم
نوبت به شعر روضه ی مادر که می رسد
آقای توس با دل پاکت چه می کند
روضه دمی به وا شدن در که می رسد
شعرم تمام ای نمک روضه ها حسین
حرف از شما است روضه به آخر که میرسد
گویند روضه خوان که نخوان روضه های باز
باید چه کرد نوبت اکبر که می رسد
چیزی بنا ست تا که بماند زپیکرش
پای کسی به دامن لشکر که می رسد
حتما تنش به روی زمین پخش می شود
به یک فتاده اینهمه خنجر که می رسد
فرصت نمی دهد که کسی را صدا زند
خون گلو به تنگه ی حنجر که می رسد
بی بی من اگر بدم خودت پاکم کن
راضی نشدی بیا و صد چاکم کن
این خواهش این گداست؛ وقتی مردم
یک گوشه ی شهر قم مرا خاکم کن
تشنه آب فراتم آب می خواهم حسین
جرعه ای از آن می نایاب می خواهم حسین
بر مشامم می رسد هر لحظه عطر و بوی سیب
شمه ای از آن نسیم ناب می خواهم حسین
بر دلم ترسم بماند آرزوی نوکری
بر سر خود سایه ی ارباب می خواهم حسین
هر کسی از ناتوانی تاب می خواهد ؛ولی
من دلی در روضه ات بی تاب می خواهم حسین
جز درت هرچه در امید واری بسته شد
از تو ای لب تشنه فتح باب می خواهم حسین
تشنه ی آب فراتم ،آب نه ...بلکه دلی
از شراب معرفت سیراب می خواهم حسین
نوکر ازدریای لطفت خواست لطفی بی کران
من در این دریای غم گرداب می خواهم حسین.
دم محتشمی
اهل این خانه کسی را به نمی می بخشند
شادی هر دو جهان را به غمی می بخشند
اصلا این قوم همه آینه ی تطهیرند
جرم یک عمر گنه را به د می می بخشند
ادامه مطلب...
حسن حسین
ای آه غربتت به دل نسترن حسین
شد داغدار آه تو یاس و سمن حسین
از ماجرای کرببلای تو دم زند
هر بلبلی که ناله کند در چمن حسین
ادامه مطلب...
قافیه های عباسی
من سرودم مال خاک کربلا است
شعرم از گل های پاک کربلا است
سطر سطر واژه هایم یاسیند
تک تک قافیه ها عباسیند
ادامه مطلب...
هرچه زن آمده زینب نشده
قلمم شوق شکفتن دارد
حرفها دارد و گفتن دارد
وصف گل نیست که بلبل باشی
محو یک شاخه ای از گل باشی
ادامه مطلب...
گل جلوه گری زجلوه ی یاس آموخت
دل اینهمه شور را ز احساس آموخت
استاد کلاس عشق می گفت مرا
والله ادب ،ادب ز عباس آموخت