نوحه و زمزمه
مهمون رو سپیدم امید نا امیدم
ز بار غصه ی تو به کودکی خمیدم
شکستم و اسیر غم ها شدم
پا شو ببین شبیه زهرا شدم
درد و بلا خریدم در به دری کشیدم
زکوفه تابه این شام پای سرت دویدم
تو رفتی و بعد تو تنها شدم
پا شو ببین شبیه زهرا شدم
حال خوشی ندارم خسته و بی قرارم
یه شب نزاشته دشمن سر رو زمین بزارم
بس به زمین نشستم و پا شدم
پا شو ببین شبیه زهرا شدم
صورت من کبوده پیرم و خیلی زوده
پنجه ی دست شمره رو صورتم جا مونده
غنچه بودم که با لگد وا شدم
پا شو ببین شبیه زهرا شدم
قامت من کمونه سرم ندیده شونه
قبضه ی گیسوم هنوز تو چنگ ساربونه
سه سالمه مثل کمون تا شدم
پا شو ببین شبیه زهرا شدم
سنگ ها منتظر تو است برو خواهر من
سر من همسفر تو است برو خواهر من
به هدر می رود این خون حسین گر نروی
صبر کن هرچه اگر زخم زبان می شنوی
شمع من اشک تر تو است برو خواهر من
سرمن همسفر تو است برو خواهر من
بعد من قافله سالار تویی یا زینب
جای عباس علمدار تویی یا زینب
فتح بابم سحر تو است برو خواهر من
سر من همسفر تو است برو خواهر من
می روی خواهر من راه پر آه و دردی
من دعا گوی تو بر نیزه که تا برگردی
سایه من به سر تو است برو خواهر من
سر من همسفر تو است برو خواهر من
نروی خون حسین تو به جا می ماند
کربلا نیز در این کرببلا می ماند
پر من بال و پر تو است برو خواهر من
سر من همسفر تو است برو خواهر من
کوفه تا شام تو را با دل خونبار برند
کوچه کوچه همه جا تا سر بازار برند
شام روز ظفر تو است برو خواهرمن
سر من همسفر تو است برو خواهر من
یا ابا عبد الله
خدا برای دم تو به ما زبان داده است
برای کرببلا آمدن توان داده است
بهشت چیست فقط راه مستقیم حرم
خدا مسیر خودش را به ما نشان داده است
حدود و مرز ندارد فضیلت حرمت
چقدر پای تو حق لطف بی کران داده است
دو چشم داده اگر بهر دیدن حرم است
برای خواندن ذکر است اگر دهان داده است
نمیرد آنکه برای تو شعر می گوید
خدا به شاعر تو عمر جاودان داده است
به روز حشرگرسنه نماند آنکه حسین
به زائران ضریح تو آب و نان داده است
زهول روز قیامت دلش تکان نخورد
کسی که در غم تو پرچمی تکان داده است
بکوش تا که تو هم اربعین حرم باشی
که حق فضیلت آن را به مومنان داده است
رضا حمامی ..صفیر آرانی
شریک غصه اکبر تو هم برو قاسم
جوان خوش قد حیدر تو هم برو قاسم
قرار نیست بماند کسی برای عمو
عزیز قلب برادر تو هم برو قاسم
برای دفعه آخر برو به خیمه عمو
بگیر اجازه ز مادر تو هم برو قاسم
به اشکهای غریبانه ی دل پدرت
قسم به من نده دیگر،تو هم برو قاسم
بناست داغ تو را هم ببینم و بروم
گذشت آب من از سر تو هم برو قاسم
یتیم داری من را خدا قبول کند
یتیم قلب برادر تو هم برو قاسم
دوباره حرف حسن شد خدا به خیر کند
دوباره حرف کفن شد خدا به خیر کند
پس از عزای علی قاسم از میان برخاست
و گفت نوبت من شد خدا به خیر کند
عزای اکبر و اینبار هم غم قاسم
زره دوباره به تن شد خدا به خیر کند
هنوز گریه برای علی نگشته تمام
به خیمه حرف محن شد خدا به خیر کند
ز گریه های حسین وای نجمه هم فهمید
که بحث کشته شدن شدخدا به خیر کند
به مثل رفتن اکبر دو باره هم حرف از
چگونه نیزه زدن شد خدا به خیر کند
ز اشک دیده سقا عیان شده که سخن
ز سم اسب و بدن شد خدا به خیر کند